آنیاآنیا، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره
عشق مامانی و باباییعشق مامانی و بابایی، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

آنیا دختر زیبای من

یک روز شیری

  دلبند بابا سلام بعد از چند روز که طرفای صبح خونه مامان بزرگ  می موندی، امروز  14 آبان 93 صبح زنگ زدم که حالت رو از مامانجون بپرسم یه کمی با هم حرف زدیم بعد مامانی گفت که امروز زیاد غذا نخوردی و بیتابی میکنی ودلت شیر می خواد، منم گفتم امادش کن میام دنبالش می برم مامانش سرکار بهش شیر بده از شانست خالت نرفته بود مدرسه ، منو خالت هر دومون راهی شدیم بسوی اداره مامان، بعد از چند لحظه رسیدیم و مامانت امد بیرون سوار ماشین شدیمو یه دوری زدیم  و شیر خوردی و خوابت برد بعد مامانت رو برگردوندم اداره بغل خالت خوابیدی و رفتیم خونه مامانی این اولین روز بود که حوس شیر خوردن کردی . در ضمن این مط...
14 آبان 1393

شروع یک زندگی جدید

نیاز زندگیم صبحت بخیر یه مرحله جدید از زندگیت شروع شد ، مامانت 6 ماه مرخص زایمانش تموم شدو از دیروز  10 ابان  93 سر کار میره و  صبح ساعت 6 بلند می شیم و  ساعت 7 از خونه در میایم و میبریم می زاریم خونه مامان بزرگت (مامان ، مامانت) روز اول یعنی دیروز دهم اولین روز بود قرار شده بود اگه گریه کنی و شیر بخوایی من سریع از اداره می امدم برت می داشتم می بردمت اداره مامانت تا اونجا برات شیر بده ، ولی خوشبختانه روز اول خوب بود و اصلا گریه نکردی و اروم بودی ، ظهر که مامانت رو از محل کارش برداشتم و امدیم خونه مامان یزرگ بغل داییت بودی یه هو که مارو دیدی از خود بی خود شدی و سریع پریدی بغل مامانت یه صحنه خیلی رمانتیکی بود بعد پری...
11 آبان 1393

سخنان شیرین

بابابی نازم سلام به رخ ماهت    دخترم داری روز به روز بزرگتر می شی خیلی شیرین شدی همه حسرت این و دارن که بغلت کنن و بوست کنن وقتی می ریم بیرون فقط این و اون  می خوان بغلت کنن و با هات حرف بزنن ، دیروز خالت ، ثنا امده بود خونمون ظهرمن خوابیده بودم مامانت می گفت داشتیم باهات حرف می زدیم و حرف زدن رو با خالت  بهت یاد می دادیم اسم خالت  که ثنا است هی تکرار می کردیم و تو هم جای ثنا کلمه ننا رو می گفتی،درضمن کلمه نه رو هم خوب تلفظ می کنی خیلی زودتر از سنت با کلمات اشنا شدی، اینم یه خاطره دیگه ای از شیرین کاریات بود که برات نوشتم . برا همیشه دوست داریم مهربونم     ...
8 آبان 1393